مناجات رمضانی ( پایان ماه)
آمـدیــم از ســفــر دور و دراز رمضان پــی نبــردیــم به زیبــایی راز رمضان هر چه جـان بود سپـردیم به آواز خــدا هر چه دل بود شكستیم به ساز رمضان سر به آیینه «الغوث» زدم در شب قدر آب شد زمــزمــۀ راز و نیــاز رمضان دیدم این «قدر» همان آینه «خلّصنا» ست دیدم آیینهام از ســوز و گــداز رمضان بیش از این ناز نخواهیــم كشید از دنیا بعد از این دست من و دامن ناز رمضان نكند چشــم بـبـنــدم به سحـرهای سلوك نكــنـد بستــه شود دیــدۀ بــاز رمضــان صبح با بـاده شعبــان و رجب آمده بود آن كه دیـروز مــرا داد جــواز رمضان شام آخر شد و با گـریه نشستم به وداع خواب دیــدم نرسیدم به نمــاز رمضـان |